- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تا به دنـیا آمدی دنیا دلیـلـش را شناخت از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب گر تو را نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت بیگمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت سجده بر نامش اگر واجب شود بیربط نیست شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت قـدر میدانم مُحِبَّـش هـستم اما بیگـمان قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت بینگاه لطف تو میریزد از هم جان من گاه دارد قطرهای از خویش یک دریا شناخت توی جنّت هم گـدایت میشوم زیرا گـدا عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت حتم دارم روز محشر هم تو فرمان میدهی من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت تو شب قدری و پنهان بودهای آنقدر که زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت زینبت از پـای درس کـوچه آمد کـربلا آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بگو به بلبل خوش خوان بخوان ترانه که دیگر دمیده زهـرۀ زهـرا رسیـده یاس معـطر به وصف او چه توان گفت زانکه لا یتناهی ست که مدح او که نتوان کرد غیر خالق اکبر جلیلهای که دو عالم منوّر است به نورش حـمـیدهای که بود پا به سر تجـلّی داور دو چشم شور حسودان نخواست تا ببیند میـان دست خـدیـجـه نـزول آیـۀ کـوثـر که اوست علت خلقت که اوست علت رحمت که اوست فاطمه، صدیقه، اوست جان پیمبر زمین به زیر قدومش نبود لایق و درخور بهشت خاک قـدومش شدست سر تا سر چه بـانـویی که بود آیـنـه تـمامِ عـلی را چه دختری که پدر را شده ست حضرت مادر اگر نبود عـلی او نـداشت مثـل و مثالی نبود در خور او کس به غیر حضرت حیدر کریـمهای که کـریمان عـالمـند اسیـرش ستـودهای که نـباشد به او ز جـاه بـرابر عفیفهای که به عفّت چو او ندیده دو عالم نجیبهای که بود بر زنان ملیکه و سرور نه آبهای دو عـالم، به مهر او شده نامی تمام عـالـم امکان به راه اوست مسخّـر زنی که همچو حسن آورد کریم کریمان زنی که مثل حسیـنـش نزاده مادر دیگر زنی که دامن او پـرورانده زینب کبری زنی که دامن مهرش شده ست عاطفه پرور زنی که در همه عالم علی علی ست کلامش زنی که گفت به عالم علیست بر همه رهبر که اوست حجّت داور علی الحجج به دو عالم که اوست جان نبی و که اوست از همه برتر هرآنکه هست محبّش بگو عزیز جهان است هر آنکه دشمن او شد بگو به او هوالأبتر و کیست او که به راه امام خویش دهد جان شهیدهای که شهادت به یمن اوست مطهر دخـیل رشتۀ چادر نماز اوست دو دستم مگر که شامل لطفش شوم میانۀ محشر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
خُـرَّم آنـروز که اقـبـال به ما یـار شود این دل بیخبر از غـیب خـبردار شود ای دل انگار زمان اَرنی گفـتن توست لَـن تَـرانی نـگـذاریـم که تـکـرار شـود شب شب گفتن یا نور و یا قدّوس است تا سحـر نـورٌ عـلی نـور مـددکار شود سِرِّ محرم شدنت جز نظر رحمت نیست سیـنـۀ فـاطـمـیـون محـرم اسـرار شود عــبـد مـحـبـوبـۀ ذات ازلـی بــایـد شـد بـنـدۀ اوسـت که از زمـرۀ ابـرار شود به کجا سِیر کنی! علت هستی زهراست کیست عاشق! که به این نام گرفتار شود آنکه بـر معـرفت سـورۀ کـوثـر بـرسد در حـقـیقـت به هـمه آل پـیـمـبـر برسد ما همه قطره و زهراست که اقیانوس است ای خوش آن بنده که با نور خدا مأنوس است فاطمه بانوی سجاده نـشین سحـر است گریۀ فاطمه نزدیک سحر ملموس است بـینِ سـجـاده سحـرها که قـدم بـگـذارد خاک محراب به خاک قدمش پابوس است هـیچـگـاه این همه الله پرسـتـش نـشود این نمازی است که ابلیس از آن مأیوس است تا دعا کرد به همسایه، به ما فیض رسید مستجاب است دعایی که به یا قدّوس است این چه ذکری است که همتای علی میگوید یا علی گوید و یا فاطمه اش معکوس است مادر خلقـت و هم مادر بابا زهـراست سایهاش بر سرِ ما، مادریاش محسوس است حُبّ زهراست که صد مرحله فریاد رس است دشمن فاطمه در آتش کین محبوس است شب زهراست، دلِ ما ز شعف مالامال باز کردند ملائک به سوی ما پر و بال آنکه اوصاف خدا را به خدا تمثیل است سایبان حـرمش بال و پر جـبریل است محضرش مهبط وحی است و علی کاتب اوست مصحفش بر همه آیات خدا تأویل است آنکه در سـفـرۀ او مائـده آید ز بهـشت سائل پشت درش حضرت میکائیل است بخششی داشت که آغاز شب زندگیاش همسرش گفت کرامات تو بیتعطیل است قرص نانی هم اگر داشت به سائل بخشید چه کمالی است که در علم و عمل تکمیل است گفت بابـاش: فـدای تو و تـرتـیل شـبت که خدا مستمع هر شب این ترتیل است جـان پـیـغـمـبــر اکـرم نـرود بیاذنـش این ردایی است که در کسوت عزرائیل است دین شیعه ز سیاست که جدا نیست، یقین هرکه با فاطمه شد، دشمن اسرائیل است میرسد منتقـم حضرت زهـرا، مهـدی کیست مشتاق شهادت که کند هم عهدی میرسـد از حــرم سـلـسـلـۀ کـوثــرهـا وصـف نـورانیِ منـصـوره ز بالاترها آسمانی تر از این نـور، خدا خلق نکرد فاطمه مادر خـورشید و مَه و اخـتـرها فـاطـمه مـادر مجـمـوع امـامـان مبـین اوست سـر سلـسلۀ نـوریِ پـیـغـمـبرها سیزده آینه یک حضرت خورشید در آن سیزده آیه و یک سوره، همه محشرها خالقـش فـاطـمه را زهـرۀ زهـرا نامید تا درخشد شب و روز از حرم حیدرها اوست بازوی علی، روح دو پهلوی نبی مادر خوب حسین و حـسن و دخـترها یک تـنه اوست عـلـمدار همه دین خـدا یک تـنه هـست حـریف هـمۀ لشگـرها حکم او حکم خدا، طاعت زهرا واجب بر هـمه سید و سالار و همه سـرورها چون به محشر بگذارد قدم، از هیبت او شود اعـلام سراسـر همه پائـین، سرها مــادران شـهــدا طـاعـتِ او را دارنـد بـنویـسـیـم که تـبـریک به این مـادرها روز میلاد خـمـینی است گواهی دیگر دست زهـراست تـولای هـمه رهـبرها مادر حجب و عفاف است حجاب زهرا چـادر خاکیِ زهراست سر خـواهـرها بشکند دست اجانب که به معجر نرسد دست بـیـگـانه کـجا و حـرم مـعـجـرها بـگـذاریـد بـمــانـنـد اشــارات گــریــز من نگویم سخن از بزم مِی و لفظ کنیز
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ما همه هـستـیم قـربانیِّ زهـرا و عـلی سـائـل الـطاف پـنـهـانیِّ زهـرا و عـلی بارها و بارها داده است بر دلهای ما جان تازه مـدح طـوفـانیِّ زهرا و علی زندگی را زهر بر، ضد ولایت میکنیم ما مـسلـمانهای ایرانیِّ زهـرا و عـلی چیست از این خوبتر، شد قلب ما وابسته بر شاخِ شمـشاد خـراسانیِّ زهـرا و عـلی آی مردم خشت خشتش هست فردوس آفرین هر کجا باشد ثـناخـوانیِّ زهـرا و علی کاش مشق عشق را گیریم یاد از سازگار یـا مـؤیّـد یا که انـسانیِّ زهـرا و عـلی هر که اینجا پیر گشته روزگارش بهتر است نوکر این خانواده، کهنه کارش بهتر است چـشم عـین الله روشن باد، زهـرا آمده دخـتری که مـادر بـابـاست دنـیـا آمـده جز خدایش کیست سر در آورد از شأن او آنکه مانـند خـدایش هـست یـکـتـا آمده جای هر ذکری بگو مستانه امشب: یا علی کور، چـشم دشـمنان، جانان مولا آمده بعد ازین دنیا پُر از مرد شهادت میشود قهـرمانِ دل به طـوفـانها زدنها آمده مریم عذرا، چو پروانه بگردد دور او مادری که هست هر طفلش مسیحا آمده آمد آن که قدرت حق را نمایان میکند بوی این گل، کل دنیا را گلستان میکند این زمین اصلاً کجا و شأن بانوی علی آمـده دنـیـا بــرای دیــدن روی عــلــی فـاطمه یا فـاطـمه یا فـاطـمه یا فاطـمه جان تازه میدهد بر زور و بازوی علی او حماسه آفرین شد، بیزره، بیذوالفقار کرد غوغایی به پا، پهلو به پهلوی علی او مزارش ظاهراً مخفی است اما باطناً هست قبر فاطمه، هر جا دهد بوی علی وقت جان دادن میآید، فاطمه بالاسرش هر کسی که رفت حتی یک قدم سوی علی حق فقط زهراست که اینگونه مانده با علی شد شعارش لا امیـرالمومـنین الا علی آن که دارد دم به دم بر ما محبت فاطمه است آن که دارد بر عطا و جود عادت فاطمه است هر چه را میخواستیم اینجا مهیا دیدهایم آن که ما را مادرانه داد عزّت، فاطمه است راه بر جـایی ندارد بـندگی، بیفـاطمه تا ابد تنهاترین راه سعادت فاطمه است بیـشتر از بچههایش نیمه شبها یاد کرد از در و همسایهها، پس کوه رحمت فاطمه است شأن او از معجزه، خیلی فراتر بوده است آن که باشد فضهاش کوه کرامت فاطمه است هرکسی که میشود صاحب نفس با فاطمه است دم به دم ذکر لبش یا فاطمه یا فاطمه است فاطمه هم فاطمه هم مصطفی هم حیدر است فاطمه از هر چه میدانیم ازو، بالاتر است فاطمه نور است نه، نه، نورَ فوقَ کل نور فاطمه هم هل اتی، هم انّما هم کوثر است گر نمیگفـتند ختم الانـبـیا بر مصطفی مینوشتم فاطمه تنها زن پیغـمبر است معجزه جز این چه باشد با همان عمر کَمَش زینبی را تربیت کرده که از عالم سر است فـاطمه درس کـرم را داد یـاد مجـتـبی فاطمه الگوی ایثار حسین بیسر است کی به جز فرزند زهرا، در زمین کربلا کودک شش ماههاش را داده بیچون و چرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شور برپا شده و عشق، به بار آمده است باز هـم رایـحۀ فـصل بهـار آمده است ماه، چون مُهر شده جانب منـبر رفـته سورۀ شـمس، به مهمانیِ کـوثـر رفته سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است بر رکـابِ نـبـیالله، نـگـین آمـده است نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید روی دستان پـدر، مـادر سادات رسید بـین گـهـواره که صـدیـقۀ اطهـر باشد وقـت آن است که مـدّاح، پیـمـبر باشد دخـترم، محـشر کـبراست بدانـید همه سـایهاش بر سرِ دنـیـاست بدانـیـد همه راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه اصـلاً او امّابـیـهـاسـت بــدانـیـد هـمـه و نـوشـتـنـد کـه انــسـیـۀ حـورا بـاشـد او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد نام او فتح مبین است که قـرآن فرمود شأن زهرای مرا سورۀ انسان فـرمود نـو رسیدهست ولی بوده از اول با من علّت خلق جهـان فـاطمه بـوده یا من؟ باغـبان بـودهام و فـاطـمه گـلـشن بوده فـاطمه، خـاصترین معجـزۀ من بوده بـهـتـرین مـادر دنـیـا که به دنـیـا آمـد عـشق، در هـیـبت مولا به تـمـاشا آمد عـلی از راه رسیـده به مبـارک بادش خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش پَرِ گهـواره، عـقـیق علوی را دُر کرد اشک شوق، آینۀ چشم علی را پُر کرد عشق، فرضیه شده، مسأله را میجوید جبرئیل آمده، در گـوش نبی میگوید: نــور تـابـنــده بـه نــور ازلـی مـیآیـد چـقـدَر فـاطـمـۀ تـو بـه عـلـی مـیآیــد کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده در سـراپای عـلـی دست خـدا را دیـده روی دسـتــان یــدالله، خــدا تــابــیــده چون پیمبر به علی دُرِّ نجـف بخـشیده هـدیه انـگـار که از بـاغ جـنـانـش آمد مـدح صـدیـقـۀ کـبـری به زبـانـش آمد باز، مـدّاحیِ زهـراست، شنـیـدن دارد مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد او رسیدهست که افلاک، پُر از لبخند است نَفَس عرش، به یک نیمنگاهش بند است گر چه پیداست ولی جلوۀ مستـور شده فاطمه نورٌ علی نـورٌ عـلـی نـور شده او که قبل از همه امضای بلا را داده چـقـدَر غـصّـۀ شیـعـه به دلـش افـتـاده «شیعتی» گفت و مماتِ همه بیواهمه شد اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد سیـل میخـواستم و بارش نـمنـم آورد مثـنوی هـم جلوی مـدح شـما کم آورد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
امروز روز عـید هـسـتی آفـرین است عیدی که از هست آفرینش آفرین است امـشـب به فـلـک آفـریـنـش نوح دادند بـار دگـر بر جـسـم احـمـد روح دادنـد نوری که از سیب بهشت آن شب درخشید امشب به چـشـم آفـریـنـش نـور بخشید این نـور در قلب نـبی نـور آفـرین شد تا مـنـتـقـل از او به ام الـمـؤمـنـین شد ای چار سادات بهشت اینک کجـائـید؟ کـلـثـوم، سـاره، آسـیــه، مـریـم بـیـائید چون اخـتران امشب به گرد ماه باشید پــروانـه شــمــع رســول الله بــاشـیــد اطراف آن پـاکـیـزه مـادر را بگـیـرید تطهیر و قدر و نور و کوثر را بگیرید قــرآن روی دسـت احـمـد را بـبـیـنـیـد در دامـن احـمـد مـحــمـد را بـبـیــنـیـد پیغـمبر و زهـرا و حیدر یک وجـودند روز ازل تـصـویـر یک آئـیـنـه بـودند این هر سه یک نورند و دارای سه اسم اند در اصل یک روح مجرد در سه جسم اند ای روح پـاک و جـسـم پاکـت آسمانی ای مصطفی را صورتت "سبع المثانی" دست تـو بـالای سـر خـلـق دو عــالــم پایت به چـشم حـامـلان عـرش اعـظـم تــو آسـمـان آســمــان ها در زمـیـنــى محـکـم تـرین رکـن امـیـرالمـؤمـنـیـنى وصف تو از قول نبی «روحی فداها»ست تطهیر و قدر و کوثر و یاسین و طاهاست دست تو دست کـبـریا در آستـین است اعضای تو اعضای ختم المرسلین است چشم تو در چشم محمد «حا و میم» است ابروت «بسم الله رحمان و رحیم» است آدم چو در امواج غـم نـام تو را گـفت ذات الـهــی تــوبــۀ او را پــذیــرفــت تو کـیـستی که عـقـل کـل گوید فـدایت یا دست بـوسـد یا که خیزد پیـش پایت تو کیستی که روز و شب خـتـم نبـوت کرده زیـارت خـانـهات را پنـج نـوبت تو کیستی که ذات حق خوانده عزیزت اعـجـاز مـریـم آیـد از دسـت کـنـیـزت تو کـیـستی؟ من کیـستم تا از تو گویم؟ گـیـرم دهـان خـویـش از کوثـر بشویم آخــر چـه گــویـم تا نـریــزد آبــرویــم طوطی شوم تا هرچه گویی من بگویم در حشر امت هرچه دارند از تو دارند پیغـمـبران هـم بانگ یا زهـرا بـرآرند آیــــد نــــدا از جـــانـب ذات الـــهـــی محبوبهام از من طلب کن هرچه خواهی گو خلق را بر عصمت و پاکیت بخشم بر وصلـههای چـادر خـاکـیت بـخـشـم امــروز در بـیـن خــلایـق داوری کـن هـم اولـیـا هـم انـبــیـا را مــادری کـن آن روز بــاشــد روز داد زیــنــبـیـنـت آن روز خون جوشد ز رگهای حسینت آن روز حـکـم از خـالـق یـکـتـا بـیـاید هر کس که زهـرایی ست با زهرا بیاید روزی که امت ها ز دوزخ میهراسند هم فـاطمه هم شیعـهاش را میشـناسند آتش کجـا و ما کجـا؟ کی بـاور ماست ما با هـمه گـفـتـیم زهـرا مـادر مـاست روز قـیـامـت روز وانـفـسـاسـت فـردا ای وای بر آنکس که بیزهراست فردا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها ( زبانحال حضرت خدیجه)
بهر پـیـمبر از طرف حق خـبر رسید جبـریل باز با خـبـری تـازه سر رسید آورده است وحی! که بیچون و بیچرا بنـشـیـن به چـلـه بار دگر گـوشۀ حرا آورده است وحی! که خلوت کن ای رسول حالا دوباره ترک جماعت کن ای رسول از خلق رو بگیر که حکم خداست این با دوست خو بگیر که حکم خداست این ****** اینک محـمد ست که شیدا و بـیـقـرار با پای سر به سوی حرا گشته رهسپار میگفت من چه گویم اگر عزم عزم اوست هر جا که چشم وا بکنی بزم بزم اوست جانم هماره تشنۀ دیدار و صحبت ست جز روی او مرا به تماشا چه حاجت ست! خیری نهفته! در پس این چله بیگمان خـیری شبـیه بارش رحمت از آسمان القصه باز! قاصدک خوش خبر رسید طی شد زمان خلوت و چله به سر رسید گویی دوباره وقت بشارت رسیده است گویی رسول باز به بعثت رسیده است آورده جـبـرئـیل چه آیـاتـی از بهـشت شیرین تر از همیشه چه سوغاتی از بهشت سیـبی که دستـچـیـن خدا بوده از ازل دارد نـهـفـتـه در دل خود یـازده غزل جان خـدیـجـه را به لب آورده انتـظار چشمش به در که میرسد از راه بوی یار این عطر احمد ست که انگار پشت در آری محمد ست که انگار پشت در ... ای خندهات بهشت به خانه خوش آمدی! بر صورتم شکفت جوانه! خوش آمدی از دوری تو نیـست عـذابـی عـذابتر از انتظار توست چه کاری ثوابتر؟! از اشک شوق ساحت چشمان من ترست از هرچه بگذریم صدای تو خوشترست اینک! بزن دوباره صدایم رسول عشق آوردهای چه هـدیه برایم رسول عشق خوشبوتر از همیشه شدی، چیست ماجرا؟ آوردهای چه بوی خوشی با خود از حرا این عطر سیب رایحهای آشناست!نه؟! قدری شبیه بوی خوش مرتضی است!نه؟! وقـتی دل ست، کـشـتۀ خـال سـیـاه تو چـشمـم چگـونه سیر شود از نگـاه تو گـفتی بناست تا که به اعجـاز روشنی در سـیـنـهام خـدا بـنـهـد راز روشـنـی این راز روشنی که همان راز خلقت ست با من عجیب نیست اگر گرم صحبت ست ****** با من چه خوب دختر من! گرم صحبتی والـلّـه، مـــادری تــو دارد سـعــادتــی شکـر خدا که مـحـرم تـنهـاییام شدی تسکین درد و مـرهـم تـنـهـاییام شدی از من اگر زنان قـریـشی گـسـسـتهاند قلب مرا نه!حرمت خود را شکستهاند حس میکنم ترا و نفـس میکشم تو را لبـریزم از خدا و نـفـس میکشم تو را حـتی شـبی نخـفـتـهام از شـوق دیدنت تنها نه من شکـفـتهام از شـوق دیدنت! هستـنـد بـیـقـرار تو ای نفـس مرضیه کـلثوم و ساره، مـریـم عـمران و آسیه القـصه باز وقت بـشارت رسیده است هنگامۀ شگـفتی و حیرت رسیده است این راز خلقت ست که اینک عیان شده است شوری به پاست، ولوله در آسمان شده است در ساق عرش وه که چه سوری گرفتهاند در خـانۀ رسول چه شوری گرفـتـهاند کـلـثوم و سـاره، مریـم عمران و آسیه گرد سر خـدیـجه به طوفـنـد و تـلـبـیه ده حـور از بهـشت به تـهــنـیت آمـدند ده حور از بـهـشـت به این نیت آمـدند تا پر کـنـند کـاسۀ چـشـمان خویش را از نـور کـوثـری که فـرسـتاده کـبـریا در جامهای سپـیـدتر از چهـرۀ رسول پـیچـیـدهانـد جـان تـو را زهـرۀ بـتـول ای بضعة الرسول به دنیا خوش آمدی راضیه، زهره، انسیه، حورا خوش آمدی کام تو را گـشود، محـمـد به بـوسـهای غـم از دلـش زدود محـمد به بـوسهای بر لب جز ان یکـاد نـمیکرد زمـزمه از بس که بود روی تو چون ماه فاطمه باید که از نـگـاه محـمد تو را شناخت از خشم و از تبـسم احـمد ترا شناخت دارد به صدق!خصم تو این گفته را قبول تنها صدیـقه بود! جگـر گـوشۀ رسول باید به وقتش از غم جان کاه تو نوشت از قلب خـون و سیـنۀ پر آه تو نوشت از میخ و شعله و در و دیوار! بگذریم وقـتـش کـنون نـیامده بگـذار بگـذریم!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بـه نــبـی و خــدیـجـۀ اطـهــر بـه " فَـصـَلِّ لِــرَبِّـكَ وَانْــحَـرْ" از نــمـاز شـب اسـت بـالاتــر نـیـت دســتبــوســـی مــــادر طب و مرهم نبود و هرگز نیست برکتی هم نبود و هرگز نیست در دو عالم نبود و هرگز نیست از دعــاهـای خـیــر او بـهـتـر چهـرهاش نـور کهکـشان دارد در دلـش مـهـر بیکـران دارد بـا هـمـیـن قـامـت کـمـان دارد زیر پـایـش بهشت سـرتـا سـر دشـمـنـان رســول مـیلـرزنـد داده حق بر رسول خود فرزند صد هزاران پـسـر نـمیارزند بـر رسـول خـدا به این دخـتـر هـسـت زهـرا سـراسـر قــرآن بین احـزاب و فـاطر و لـقـمان آل عـمـران و مـریم و فـرقـان قـدر، انسان، تـبـارک و کـوثر فـاطـمـه خود تعـالـی خـود شد عــزّت لا یــزالــی خــود شــد در هـمـان خـردسالی خود شد مــادر مـهـربــانِ پــیـغــمــبـر مـــادر کــربــلا و عــاشـــورا حـجـت الله بـر حـجـج، زهـرا در مـیـان تــمــام اهــل کــســا فـاطـمه میشـود فـقـط مـحـور فـاطمه کیست؟ صاحب افلاک جلوۀ رب العـالـمـین در خاک طــبــق نــص روایـت لـولاك نیست از فـاطـمـه کـسی برتر روز مـادر دعا دو چـندان کن یـاد، از رفـتـگـان فـراوان کن یـاد، از مــادر شـهــیـدان کـن یـادی از مـادر عـلـی اصـغــر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
یک چله انـتظار به پایان رسیده است پایان شام تـیـرۀ هـجـران رسیده است اسفـند را به مجـمر خـورشید دود کن عطر نسـیم صبح بهاران رسیده است اینک بهار، فصلِ "فصل لربک" است شـأن نـزول کـوثـر قـرآن رسیده است زهراست زهرهای که به یُمن ظهور او شبهای بیستاره به پایـان رسیده است روز و شب آسمان و زمین در مدار اوست نوروز طفل تازه به دوران رسیده است نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت روحی که با لطافت باران رسیده است ریحـانـهای که رایـحـۀ روح پـرورش تا ماورای روضۀ رضوان رسیده است برخیز ای خدیجه که صبرت نتیجه داد از آسمان برای تو مهمان رسیده است کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید جان پیشکش کنید که جانان رسیده است ای عـرشیان به ساقی کوثر خبر دهید خـیر کـثیر خـتم رسولان رسیده است حُسن عروس حضرت قرآن به لطف اوست دریای نور لؤلؤ و مرجان رسیده است انسیهای که سورۀ انسان به شأن اوست حوریهای به صورت انسان رسیده است از کـوثـر کـرامت بـیانـتـهـای اوست فیضی اگر به عالم امکان رسیده است یک چشمه از تَموّج خـیر کثیر اوست دریای حکمتی که به لقمان رسیده است هفتاد رشته نورِ حق از طور چادرش بر پیروان موسی عمران رسیده است در ســایــۀ تـعــالــی نـــور دعــای او سلمان به اوج رتبۀ ایمان رسیده است معـصومهای که در اثر هم نشیـنیاش فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است صدیـقـهای که شاهـد عـهـد الست بود ارث وفـای او به شهیدان رسیده است مـرضـیـهای که مرز نـدارد ولایـتـش نور رضای او به خراسان رسیده است مـهـدیــهای کـه پـرتـو نـور هـدایـتـش از جمکران به پیر جماران رسیده است دست نـوازشی به سر شعـر من بکش پیش تو این یتـیم، پریشان رسیده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در میان شعر تو بانـو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست نـاگـهـان دیـدم مـیـان خـانـۀ پـیـغـمـبـرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند خانهات را بـوی ریحانه معـطـر میکند دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین یک زره خرج جهازت، حُسنهایت بیشمار با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟ قـوت بـازوی مـولایی به مـولا، فاطمه! در هـوای عاشقی با هم کـبوتر میشوید هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید بیتهـایـم بر درِ بـیـت تو زانـو میزنند در کـسا، بی پـرده با الله صحبت میکنی هل اتی را سفـرۀ نور و کرامت میکنی مادری الحق چه میآید به نامت، فاطمه! امتحان پس دادهای در آسمانها پیش از این سالها بر عرش میتابید نورت چون نگین جـلـوۀ نـور تو را تنها خدایت دید و بس عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت با تبـسم خـستگی را از عـلی پوشانـدنت حجـب میـراثت، حیا سایه نشین چادرت سـفـرۀ نـان خـالـی اما سـفـرۀ انـعـام پُـر خانهات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پُر ای زبانت ذوالفـقـارِ حـیـدر بیذوالفقار!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
همان زمان که در آفاقِ عرش، دیده شدی برای قـصـۀ لـولاک، برگـزیـده شـدی گذاشت، آینه را روبروی وجه خودش قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی به خاطـرت همۀ عرش را مزیّن کرد تو آمدی همۀ عـرش ریـسه بـندان شد تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد سـلامِ مـا و سـلامِ خـدا عَـلَی الْـکـوثر سلام، کوثر جاری شده به جان زمین سلام انسیه؛ ای «حوریهنشان» زمین هـزار حیف، که مردود شد زمینِ خدا زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی اراده کـرد، خدا که در آسـمـان بـاشی قـسم به نام تو بانـو؛ قـسم به نام عـلی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود بار دیگـر پـدری صاحب مـادر بشود قـصد کرده است خداوند که با آمدنش از همین لحظه علی صاحب همسر بشود هیچ کس کـفـو علی بن ابیطالب نیست فـاطـمـه آمــده آئـیـنـۀ حــیــدر بـشـود معنی خـیر کـثـیر است و تکـاثـر باید غرق دریای پُر از معـنی کـوثر بشود برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست دشمنـش گرچه پـسر داشته ابتر بشود سالها وقت نیاز است که هر حافظهای سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید قلم از جوهـر اوصاف عـلی تر بشود و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او دانش آموختـه، سلـمان و ابـوذر بشود "ها علی بشر کیف بشر"، شاعر ماند چه بگوید که در این قافیه محشر بشود که علی فـاطـمه و فـاطمه حـیدر، باید نـور بـا نـور در آئـیـنـه بـرابـر بـشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
لیلة القدر زمین سورۀ کـوثـر شده است نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است شده از لطفش اگر سائل در مانده، عروس چـادرش سـرّ مسلـمانی کافر شده است نـور او معنی هر پرتوی خورشید شده خـانۀ وحی ازین نـور منـوّر شده است با وجودش چه کسی جرعت آن را دارد به پیمبر بزند طعـنه که ابـتر شده است شأن او را نه زمین ونه زمان درک نکرد این چنین ست که او جان پیمبر شده است نه فقط مریم از اوصاف عظیمش دم زد تشنۀ جرعهای از کوثرش،هاجر شده است قل هـوالله و احـد فاطمه شد کـفـو امیـر هم طراز نبی و فاطمه حیدر شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به آیـههـایِ کـتابِ خـدا قَـسـم مـادر بَـنا شده حـرمت کُـنجِ سیـنهام مـادر تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عَدَم مادر چکـیـدۀ هـمۀ حُـسنهایِ پـیـغـمـبـر عــصـارۀ هــمـۀ اولــیـاء دَم مــادر همیشه غِبطه به حالِ تو میخورد مریم تو آمـدی که ببـیـنـد پـیـمـبرم مـادر صدایِ پایِ مـلائک به گوش میآید وَ آسـمان شده با احـتـرام خَـم مـادر ستاره میچکد از گوشۀ دو چشمِ فَلَک تو آمـدی که بـهـارِ دلِ امـیـن باشی کنارِ حِصنِ حَصین کوثرِ یقین باشی قرارِ قـلبِ عـلـی؛ بیقـرارِ مـولایی خدایِ عَزَّ وَجَل خواسته که این باشی عُروج و اوجِ ولایِ ابوتـراب شدی تو کُـفـوِ حیدری وُ باید اوّلـین باشی سلام…مادرِ باران سلام…بانویِ آب نسیم داری اگر چه تو آتـشین باشی دلیـلِ خلقـتِ افـلاکی وُ رویِ خاکی که تکیه گاه وُ سپاهِ امیـرِ دین باشی خـدا برایِ خودش آفـریـده است تو را تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاده بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده نمیشود نَکُـنی فکـر بچـههـایت را غــلام زادۀ تـو بــا شـمـاسـت آزاده هـوایِ پـنجـره فـولاد کـردهام مـادر هوایِ اینکه بیـفـتَم دوبـاره در جادِه تو از خدا که بخواهی مُجاب خواهد شد که پُر کند پُر از عرفان وُ بندگی باده چه میشود بروم از مدینه کرب وُ بلا تـمامِ حـرفِ دلـم را زَدَم ولی سـاده تو مادری وُ مَنَم سیّـد از همان ساعت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شـکـوه آمدن و خـلـقـتـت سـرآمـد بود میان هرچه که دارد خـدا زبانـزد بود همیشه با صفی از آسـمانـیان جـبرئیل به گرد خـانۀ تان گرم رفـت و آمد بود تو دخـتـر پـدری یـا که مـادری بر او مـیان دخـتـر و مـادر دلـش مـردد بود رسـالـت پـدرت با تـو بـود پـا بـر جـا که بـودنت هـمۀ دلـخـوشی احـمـد بود برای عرض ارادت به محضرت بانو نبی به امر خـدا روز و شب مقیّد بود ز الـتماس دو دستم چه زود دل کندی تویی که آمدنت خوب و رفتتنت بد بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دشمـنِ دینِ خـدا، خـار شد و ابـتـر شد نـبیُ اللّه، در این روز« اَبَـاالْکَـوثَر» شد کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ، در این شبِ فرخنده، جهان غرقِ گلِ عنبر شد فـاطـمـه آمده تا مـادرِ بـابـا بـشود…! پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد بخدا کْفْوِ عـلی خـلق نشد، تا اینکه… فاطمه آمد و او،«همنفـسِ» حـیـدر شد تا که قنداقۀ زهرا به سَرِ عرش رسید همۀ عرش، پُر از فاطمه سَرتا سَر شد جـبرئیل از سَرِ شـوقـش به تمـاشا آمد دیـد قـنـداقـۀ او شـافـعـۀ مـحــشـر شـد تا که دادند به دستانِ پـیـمـبر او را… صورتش دید و غمش را همه یادآور شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بعد از این شهر نـبی جلوۀ طوبا دارد قـوم در خواب فـرو رفته مسیحا دارد ازدحامی ز ملایک شده این بیت النور مصطفی روی زمین عرش معلّی دارد همه هـستـند نـبی، آسـیـه، مـریـم، اما این وسط چهـرۀ مـولاست تماشا دارد تا به این لحـظه ندیـده مَـثـلـش را دنیا همچو معبود، مگر فاطمه همتا دارد! ز شمیم خوش این یاس که پُراحساس است گر مَلک جان بسپارد به خدا جا دارد مـاه در آیـنـه انـگـار خـودش را دیـده تا نـظـر بر سـر گـهـواره زهـرا دارد آب شـد قـنـد درون دل حـیـدر تـا دیـد زاده خـتـم رُسُـل خـنـده به لـبـهـا دارد بین گهـواره عـلـیً ولـی الله را خـواند این زن از کودکـیـش روح تـولا دارد واژه از وصف صفاتش بخدا کم آورد آنچه خـوبان همه دارند به یکجـا دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دارد اُمُّ الـــوقـــار مـــیآیـــد خــوشـی روزگــار مــیآیــد کوثر از چشمه سار مـیآیـد بــرکـت بــیشـمـار مـیآیــد بـا قـدمهـای غـرق بـارانـش عـطر و بـوی بـهـار مـیآیـد مـثـل بــاران زلال مـیبـارد مـثـل گـل بـا وقــار مـیآیــد سـایـۀ لطف اوست گـستـرده بــرکـت ایـن دیــار مــیآیــد دارد این خـلـقـت خـدایـی را آبــرو، اعـــتـــبــار مــیآیــد دخـتری از سلالـهای روشن دخـتـری ریـشـه دار مـیآیـد نـور چـشـم خـدیـجـۀ کـبـری مـصـطـفـی را قـرار مـیآیـد دختـری که نبی به مـادریش مـیکــنــد افـتــخــار مـیآیـد دختری که خدا خودش گفته: بـه شـهِ تـک ســوار مـیآیـد دخـتـری که برای هـمـسریِ صاحـب ذوالـفــقــار مـیآیـد همسری که برای دفع خـطر از عـلـی، پـایِ کــار مـیآیـد هـمسری که به یاری رهـبر وســـط کــار زار مـــیآیـــد مـحـور اهـل بـیـت مــیآیــد مــادر ایـن تـــبـــار مـیآیــد مــــادر یـــازده ولــیِ خـــدا مــادر انــتــظــار مـــیآیـــد مادری که به دامنش شیـری مـثـل زیـنـب به بـار مـیآیـد دستِ رد که نـمیزند هرگـز بــا گــداهــا کــنــار مـیآیــد به خدا صبح محـشر کـبـری حُـبّ زهــرا به کـار مـیآیـد پیرهـن در زفـاف میبخـشـد آبـرو بـر عـفـاف میبـخـشـد فاطمه فاطمه است چون دریاست فاطمه فاطمه است چون زهراست فاطمه فاطمه است چون نورش در نفـس های آسمان پیداست فاطمه فاطمه است، معلوم است هر کلامش هزار و یک معناست فاطمه فاطمه است چون فردا شافع روز محـشر کـبـراست فاطمه فاطمه است چون محشر شیعهاش از شرار نار جداست فاطمه فاطمه است چون شوری در دل عـاشقـان او برپـاست فاطمه فاطمه است، با حیدر پـای تا سـر فـدایی مـولاست فاطمه فاطمه است ای مردم فاطمه فاطمه است بیکم و کاست باغ احـمد چه کـوثـری دارد خوش به حالش، چه مادری دارد میدهد بوی گل، شمیم گلاب جاری از عطر او بهشتی ناب رو گرفـتـه ز چـشـم نـابـیـنـا داده او آبرو به حُجب و حجاب نورِ خورشید، صورتش هر روز نیمه شب، نور چهرهاش مهتاب اول و آخـرین سـلام رسـول پشت این درب میرسد به جواب پشت این بـاب میزنـم زانـو میرسم به بهشت از این باب هر کسی فاطمه نگاهش کرد نـفَـسـش میشود دلیلِ ثـواب بس که بیبی گرفته دستم را رفته از دست من حساب و کتاب فـاطمه غـرقِ در توسّـل بود همۀ شهر، جز علی در خواب ای قـرار عـلــی ولــی الــلـه الـســلام عــلـیــکِ یــا اُمــاه سِرّ والیل و روح قرآن است سیرهاش وصف صبر و ایمان است خلقت از برکت وجودش بود همۀ خلق جسم و او جان است یکی از معـجـزات او فـضّـه خادم اوست هر که سلمان است آب مهریهاش، زمین مُلکـش عالم از برکتش مسلمان است روزی سال ماست در دستش برکت سفرهاش فراوان است نان این سفره را به ما بدهید جای دستان او بر این نان است چـادرِ مشکـیِ پُـر از نـورش پـرچـمِ انـقـلاب ایـران است فـاطمه مـادر حـسینی هاست فـاطـمه مادر شهـیـدان است مطـمـئـنم دعـاش، پـشت سر رهـبـرم سید خـراسـان است انــقــلابــیام و حـسـیــنـیام پــیــرو مـکـتـب خـمـیـنـیام فــاطــمـه جـلــوۀ خــدا دارد نـفَـسَـش عــطـر ربّـنــا دارد نیـمه شب در قـنوت بارانش گریه، گریه، دعـا، دعـا دارد در کرامات او همین بس بود پـسـری مـثـل مـجـتـبی دارد با وجـود حسین معـلوم است دامـنـش بـوی کــربــلا دارد جان حیدر به جان او بند است خـانه با بـودنـش صـفـا دارد مـانـد پـنـهــان مـزار او امّـا حبّ او بیـن سیـنـه جـا دارد ماندهام آن که عرش جایش بود پس چرا زیر دست و پا دارد بـگـذریـم، آن امـام مــیآیــد صــاحـب انـتــقــام مــیآیــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای حُـسـن مَـطـلع همۀ عـاشقـانـهها حـس لطیـف پُـر شده بین تـرانـههـا زهـراتـرین سـتـارۀ اوج کـرانـههـا از تـو شـنــیـدهانـد تـمـام زمـانـههـا دیگر به خانۀ همه دختر مقدس است با جلـوۀ تو واژۀ مـادر مقـدس است دیگر رسیـده است زمـان رسیـدنت سیب بهشت، لحظۀ از شاخه چیدنت گوش خـدا نـشسته به پای شنـیـدنت چشمان مرتضی شده مبهوت دیدنت تو آمـدی برای نـبـی مـادری کـنـی هجده نفس به پای علی حیدری کنی هـر واژۀ رسیـده کـنـار تو کـال شد عاشق شدن بدون تو امری محال شد تصـویـر آب با نـظـر تـو زلال شـد قـرآن به یمن سورۀ تو لم یـزال شد شبهای قدر ما به تو پیوند خورده است تقدیر را خدا به دو دستت سپرده است هر كس كه دم زده ز كلامت كلیم تر ای از همه به امـر ولایت سهـیم تر در بـیـن خـانـوادۀ رحمت رحـیم تر هر نسل دورتر شده از تو عقـیم تر نسل تو نسل یَلتَـقـیان و مطهّر است هر کس که بوده دشمن نام تو ابتر است یك مصحف الـهـی غـرق مطالـبـی مثل اصول دیـنی و ارکـان واجـبی تو مظهـر العـجـائب شاه عـجـائـبی مـصـداق دیـگـر اســد الله غــالـبــی قـرآن نـوشتـه است به دریـا ملـقّـبی اصلا علی تویی که به زهرا ملقّبی تو آمـدی جهـان محـقـر بـزرگ شد با تو مقام و رتبۀ مادر، بزرگ شد هر کوچکی به نام تو دیگر بزرگ شد اینگونه بود سورۀ کوثر بزرگ شد هستی شبیه دستۀ دستاس دست توست عالم فدایی دل حیـدر پرست توست جاری شد از خروش (قنوت تو صد قنات) ای دختر مباهـله، ای هـمسر زکات نام تو نقـش بر عـلـم کـشتی نجـات ای مادر حماسۀ حیَّ عـلی الصلات در کـربلا و شـام، تو در یاد زینـبی حس غـرور مخـفـی فـریاد زیـنـبی فرزندهای تو همه طـوفان غـیرتـند در جنگ و صلح مرد نبرد و شهامتند فـرزنـدهای تو هـمه مست ولایـتـند لب تشـنههای جـام شراب شهادتـنـد فرزندهای تو حـسنی و حـسیـنیاند دلدادههای نهـضت پـاک خـمیـنیاند موج محبتت به دل من نشسته است با عشق تو طناب تعلق گسسته است مادر! شبیه تو دل ما هم شکسته است ( بر سینهام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سیـنۀ سینا نـمیدهم یک ذرّه از محـبّت زهـرا نمیدهم)
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
هر بهاری با گل رویش شکوفا میشود غنچه با لبخند معصومانهاش وا میشود تین و زیتون را میان گلشنش میپرورد هرچه میخواهی در این گلخانه پیدا میشود مادر آب است و الطافش همیشه جاری است شک ندارم گر بخواهد قطره دریا میشود مادری بر یازده خورشید عالم به کنار پیش از این ها فاطمه اُمِّ ابیها میشود یک نفر را دست حق هم کفو حیدر خلق کرد گر نباشد مرتضی تنهای تنها میشود باء بـسم الله اگر تـأویل دارد با عـلـی »قل هوالله احد » تفسیر زهرا میشود هرکسی تعریفی از بانو ارائه میدهد در کتاب الله زهرا «قدر»معنا میشود صفر تا صد آفرینش در مدار فاطمه ست علت خلـق دو عـالـم مـادر ما میشود قرب یعنی همنشینی با عـلی و فاطمه »روزبه»در خانهاش»سلمان منا» میشود معجزه یعنی همین که سائل امروز او با گـدایی کـردنش آقـای فـردا میشود بیگمان همواره احیای ولایت کار اوست تا قـیامت ناجی «سیدعـلی»ها میشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چون خدا خلقت صدیقۀ کبری میکرد صورت عصمت خود را متجلا میکرد تا عـلـی آیت عـظـمی نَـبُـوَد بـیهـمـتا ذات حق خلقت صدیقۀ کـبری میکرد ازدواج عـلـی و فـاطمه با آن برکـات چشمهای بود که پیوند دو دریا میکرد رازی از اعظم اسماء و صفات خود را با یکایک صفت فـاطمه معـنا میکرد ذات زهرا به اُمم نیست کسی مانندش نور زهـرا ز رُسُل حلّ معـمّا میکرد مصحف او که امامان همه را در بر بود رازهایی است که روح القدس انشاء میکرد فضۀ خادمـهاش مرتـبـۀ مـریـم داشت قـنـبـر خـانـۀ او کـار مـسیحا میکـرد در حضورش همه هستی به رکوع آمدهاند فخـر از سجـدۀ او حیِّ تعـالی میکرد ز چه عـالـم نـشود مجری فـرمودۀ او کآنچه میخواست خدا فاطمه اجرا میکرد اول خـاتــمـۀ هـر سـفــری پـیـغـمـبـر عـزم دیدار حـرمخـانۀ زهـرا میکرد بـاز میشد درِ جـنات خـدا بر رویـش تا درِ خانه به روی پدرش وا میکرد مرتضی چشم خدا بود خـدا را میدید هر زمان بر رخ زهراش تماشا میکرد
: امتیاز
|